جدول جو
جدول جو

معنی شلنگ برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

شلنگ برداشتن
(خُ دَ)
شلنگ انداختن. (فرهنگ لغات عامیانه). با قدمهای بسیار بلند رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلنگ انداختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگر برداشتن
تصویر لنگر برداشتن
بیرون کشیدن لنگر کشتی از آب و کشتی را به حرکت در آوردن
کنایه از حرکت کردن، جنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ کَ سَ)
فریاد کردن. فریاد زدن. صدا بلندکردن. بصدا درآمدن. عج. (منتهی الارب) : بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 181).
جمله با وی بانگها برداشتند
کان حریصان کاین سبب ها داشتند.
مولوی.
مؤذن بانگ بی هنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشته ست.
سعدی.
سپه را یکی بانگ برداشت سخت
که دیگر چه رانی بینداز رخت.
سعدی.
عجعجه، بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بارگران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ)
افراختن. (ناظم الاطباء). برافراشتن. (فرهنگ فارسی معین). بلند کردن. برانگیختن: اماره، بلند برداشتن باد غبار را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(تَ مِ کَ دَ)
رنگ گرفتن. (آنندراج). لون پذیرفتن. رنگ چیزی را قبول کردن:
گل پژمرده رنگی غیر حسرت برنمی دارد
دل افسرده داغی جز خیالت برنمی دارد.
میرزا جلال اسیر (از بهار عجم).
- رنگ خجالت برداشتن، از شرمگینی رنگ سرخ بر چهره گرفتن. رنگ سرخ پذیرفتن چهره از فرط شرم و حیا:
قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت
چهرۀ بی شرم تو رنگ خجالت برنداشت.
صائب (از بهار عجم).
، رنگ بردن. رنگ سوختن. (آنندراج). بیرنگ ساختن واز بین بردن رنگ چیزی. رنگ چیزی را زایل ساختن و دگرگون کردن. و رجوع به رنگ بردن و رنگ سوختن شود:
ز صدمت تو توان کرد کوه را سیماب
ز هیبت تو توان رنگ ارغوان برداشت.
حسین سنائی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلند برداشتن
تصویر بلند برداشتن
افراختن بر افراشتن 0، ستودن ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر برداشتن
تصویر لنگر برداشتن
برآوردن لنگر از آب و کشتی را بحرکت در آوردن مقابل لنگر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار